خانه اقتصادی دعوت به قناعت از طرف مسئولان امروزی مورد پذیرش مردم نیست

دعوت به قناعت از طرف مسئولان امروزی مورد پذیرش مردم نیست

0
دعوت به قناعت از طرف مسئولان امروزی مورد پذیرش مردم نیست
قناعت

احتمالا همگی خاطره ستارخان درباره قناعت که مادری به فرزندش می گوید: “خاک می خوریم، اما خاک نمی دهیم” را شنیده ایم. از زبان ستارخان نقل شده است که می گوید:
“من هیچ وقت گریه نمی کنم چون اگر اشک می ریختم، آذربایجان شکست می خورد و اگر آذربایجان شکست بخورد، ایران زمین می خورد… اما در مشروطه دو بار اون هم تو یه روز اشک ریختم. حدود ۹ ماه بود که تحت فشار بودیم. بدون غذا. بدون لباس.. از قرارگاه اومدم بیرون. چشمم به یک زن افتاد با یه بچه تو بغلش. دیدم که بچه از بغل مادرش اومد پایین و چهار دست و پا رفت به طرف بوته علف. علف رو از ریشه درآورد و از شدت گرسنگی شروع کرد خاک ریشه ها رو خوردن.
با خودم گفتم الان مادر اون بچه به من فحش می ده و میگه لعنت به ستارخان که ما را به این روز انداخته اما مادر کودک اومد طرفش و بچه اش رو بغل کرد و گفت: عیبی نداره فرزندم، خاک می خوریم اما خاک نمی دهیم.
اونجا بود که اشکم دراومد”.

قناعت در جنگ ایران و عراق

یا همگی خاطراتی از ایثار و از خودگذشتگی و قناعت مردم در سالهای جنگ ایران و عراق را شنیده ایم. شنیده ایم که زنانی حلقه ازدواج خود را می فروختند تا به جبهه ها کمک کنند و یا شنیده ایم که کودکانی قلک های خود را می شکستند که به جبهه ها کمکی کرده باشند و احتمالا این خاطره شهید حسین خرازی را شنیده ایم که می گوید: “وﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯿﻪ ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ:
ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ 25 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰﺗﻤﯿﺰﺷﺪ. ﺣﺎﻻﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.
ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ”.

زمان حال

اما حالا چه شده است که دعوت به قناعت و صرفه جویی از سوی مسئولان و صدا و سیما این میزان عصبانیت را به همراه دارد؟ آیا مردم ایران نمک نشناس و مادی گرا و زیاده خواه شده اند؟ آیا مردم ایران دیگر همان مردم نیستند؟

حقیقت آن است که مردم ایران عوض نشده اند و این مسئولان و سیاستگذاران هستند که مسیر متفاوتی را رفته اند. مردم ایران سالهاست که دعوت به مقاومت می شوند اما خودشان هم نمی دانند در برابر چه چیزی قرار است مقاومت کنند و در سوی دیگر هم حاکمانی را مشاهده می کنند که یک ذره شبیه شعارهایشان نیستند.

در سالهای اخیر به هر دلایلی مانند فشار تحریم و سوء مدیریت ضربه سختی به اقتصاد کشور ما وارد کرده است، اما آیا فشار اقتصادی بر همه اقشار جامعه به یک میزان بوده است!؟
در این سالها بسیاری از دولتمردان، مسئولان، مدیران، نمایندگان مجلس و اقشار مرفه با افزایش چندین برابری حقوق و درآمد خود و همچنین افزایش چند برابری قیمت بسیاری از کالاها [مانند طلا و خانه و ملک و ارز و..] نه تنها فشار خاصی را متحمل نشدند بلکه در برخی موارد با سوء استفاده از موقعیت و ارائه و تصویب برخی قوانین عجیب و غریب مانند ارائه ارز دولتی به افراد خاص به بهانه دور زدن تحریمها، دست کاری در بورس، دوقیمتی کردن کالاهایی مانند خودرو و افزایش قیمت کالاهای سرمایه ای و.. به ثروت کلانی نیز دست یافتند.

همه با هم

اخبار مربوط به اختلاس های میلیاردی و سوءاستفاده از قدرت توسط خانواده رئیس جمهور و معاون اول رئیس جمهور و رئیس و نمایندگان مجلس و معاون قوه قضاییه و قاضی پرنفوذ و داماد وزیر و دیگر مسئولان به قدری بوده است که جامعه را در بهت و خشم فراوانی فروبرده است.
بی شک حداقل انتظاری که جامعه در این سالها داشت این بود که اگر فشاری هست برای همه یکسان باشد و اگر قرار به هزینه دادنی هست همه باید به یک میزان هزینه متحمل شوند نه اینکه عده ای با ایجاد شرایط خاص و استفاده از وضعیت بحرانی مجالی برای فربه تر شدن رانتخواران ایجاد نمایند.

امروز شرایطی به گونه ای است که اگر مردم اندک توان تحمل فشارها و تحریم های اقتصادی را دارند دیگر تحمل شنیدن چنین توصیه های اخلاقی را ندارند و با هر دعوت به قناعت و صرفه جویی و مدارا، واکنش شدیدی بروز می دهند. چرا که توصیه کننده را نه ستارخان و حسین خرازی بلکه بالاشهرنشین فربه رانتخواری می بینند که فرزندنش در آن سوی دنیا مشغول تفریح است و خود اینجا مشغول ثروت اندوزی و سوء استفاده از موقعیت.

فرهاد قنبری

دیدگاهتان را بنویسید

Please enter your comment!
Please enter your name here